این گوهر گم گشته به دنیا پدرم بود | محبوب همه ، یار همه ، تاج سرم بود |
هرجا که زمن نام و نشانی طلبیدند | آوازۀ نامش سند معتبرم بود |
شعر شماره 1 |
آن کس که مرا روح و روان بود پدر بود | آن کس که مرا فخر زمان بود پدر بود |
افسوس که رفت از سرم آن سایۀ رحمت | آن کس که برایم نگران بود پدر بود |
شعر شماره 2 |
پدرجان یاد آن شب ها که مارا شمع جان بود | میان نا امیدی ها چراغ جاودان بود |
برایت زندگی کردن ، اگر چه رنج وسختی بود | بنازم همت بابا ، صبور و مهربان بود |
شعر شماره 3 |
باورم نیست پدر رفتی و خاموش شدی | ترک ما کردی و با خاک هم آغوش شدی |
خانه را نوری اگر بود ، ز رخسار تو بود | ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی |
شعر شماره 4 |
پدرم دیده به سویت نگران است هنوز | غم نادیدن تو بار گران است هنوز |
آن قدر مهرو وفا بر همگان کردی تو | نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز |
شعر شماره 5 |
مرغ روحم پرکشد از خانۀ دل ، ای پدر | ساختی نزد خدا در عرش ، منزل ای پدر |
با علی محشور گردی ، زآنکه در ماه صیام | بر تو فیض لیله القدر است شامل ای پدر |
شعر شماره 6 |
ما داغ فراق دیده بودیم | افسانه غم شنیده بودیم |
در بستر خاک و اوج افلاک | این گون بلا ندیده بودیم |
شعر شماره 7 |
روح پاکت با امیر المؤمنین محشور باد | خانه قبرت زالطاف خدا پر نور باد |
ای چراغ زندگانی، ای پدر یادت به خیر | خاطرت در باغ فردوس برین مسرور باد |
شعر شماره 8 |
جانم به ماتمت رود از تن به در ولی | داغ توام نمی رود از دل به در پدر |
زان جا که یکی است خون و پیوند | مرگ پدرست رنج فرزند |
شعر شماره 9 |
پدرم یاد تو هرگز نرود از دل ما | مگر آن روز که در خاک شود، منزل ما |
عزت هستی ما، ای پدر از نام تو بود | تو مپندار پدر رفتی و خاموش شدی |
شعر شماره 10 |
یاد ایامی که ما هم روزگاری داشتیم | هم پدر بالای سر ، هم سایبانی داشتیم |
مرگ یاران همه سخت است عزیزان ، اما | ماتمی سخت تر از داغ پدر نیست که نیست |
شعر شماره 11 |
گشته از سیلاب غم چشمان من دریا ، پدر | من چه گویم بی تو از فردا و فرداها ، پدر |
تکیه گاهی بودی و تنها امید و آرزو | بی تو این دنیا ندارد رنگ شادی ها ، پدر |
شعر شماره 12 |
پدرم با تو چه گفتند که مدهوش شدی | که به ناهید فلک ساقی می نوش شدی |
تو که آتشکدۀ عشق و محبت بودی | چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی |
شعر شماره 13 |
رفتی و آتش زدی بر جسم و جانم ، ای پدر | گشته تاریک از فراقت آشیانم ، ای پدر |
چون به یاد آرم محبت های دیرین تو را | می رود از کف برون تاب و توانم ، ای پدر |
شعر شماره 14 |
پدر ای آیت عشق خدایی | گل خوشبوی باغ آشنایی |
از آن روزی که رفتی در دل خاک | دلم می سوزد از درد جدایی |
شعر شماره 15 |
پدرم قامت تو تکیه گهی بود مرا | گفته هایت چو چراغی به رهی بود مرا |
خنده هایت همه شادی و همه مهر و وفا | زندگی نامۀ تو چون شبحی بود مرا |
شعر شماره 16 |
زینت خانۀ ما ، زینت گورستان شد | نور چشم و دل ما زیر لحد ، پنهان شد |
پدری سوخته دل ، رفت و رهید از دنیا | بر سر خوان خداوند ازل ، مهمان شد |
شعر شماره 17 |
پدرم! نام تو را بر لوح زر باید نوشت | نام تو ، بابای من ، بر تاج سر باید نوشت |
من که نتوانم کنم حقت ادا بابای من | در مقامت ، مثنوی ها با گهر باید نوشت |
شعر شماره 18 |
قصۀ دیدۀ تر را به که باید گفتن؟ | نالۀ شام و سحر را ، به که باید گفتن؟ |
ین غم دیرگذر را ، به که باید گفتن ؟ | غصه مرگ پدر را ، به که باید گفتن؟ |
شعر شماره 19 |
رفتی پدر کجا که به دل جا گرفته ای | دل جای توست ، گرچه دل از ما گرفته ای |
بگذار تا ببینمش اکنون که رفته است | ای اشک از چه راه تماشا گرفته ای |
شعر شماره 20 |
ای باد سرد آهسته وز ، در بستر بابای من | ای چرخ گردون شو نگون در ماتم عظمای من |
رفتی سفر ، یادت به خیر ، ای مونس شبهای من | با این سفر بر هم زدی ، ارامش و رؤیای من |
شعر شماره 21 |
ای گل باغ و چمن ، از ما گسستن زود بود | پشت فرزندان از این ماتم شکستن زود بود |
بهر تو همسر ندارد صبر ، در این انتظار | ای پدر! بر سنگ ، نامت نقش بستن زود بود |
شعر شماره 22 |
همیشه مونس و یارم پدر بود | به وقت رنج ، غمخوارم پدر بود |
چو پروانه اگر بال و پرم سوخت | ولی شمع شب تارم پدر بود |
شعر شماره 23 |
پدرم ! از آشیان خود پریدن ، زود بود | دل زقید خانمان خود بریدن ، زود بود |
رفتی و کردی عزیزان در غمت ماتم نشین | مجلس سوگ و عزا بهر تو چیدن ، زود بود |
شعر شماره 24 |
پدرم بارش باران خدا بود | پدرم جلوۀ ایمان و صفا بود |
پدرم حاکم پیمان و وفا بود | پدرم در همه جا ، کارگشا بود |
شعر شماره 25 |
رحمت بی منتها بودی و رفتی از برم | سایۀ بی انتها بودی و رفتی از سرم |
پدرم ، تاج سرم ، سوخته ام در غم تو | پرتو فیض خدا بودی و رفتی از برم |
شعر شماره 26 |
تو رفتی و پدر نام تو باقی است | به هر جا بنگرم جای تو خالی است |
به حسرت بنگرم عکس تو در آب | به عشق دیدن روی تو در خواب |
شعر شماره 27 |
غم این خون جگر را به که باید گفتن | تلخی رنج سفر را به که باید گفتن |
به من ای همدم و هم صحبت دیرینه بگو | غصۀ مرگ پدر را به که باید گفتن |
شعر شماره 28 |
پدر رفتی ، شود جانم فدایت | فدای قلب پر مهر و صفایت |
کنون کز محفل ما دور گشتی | بود لطف خدا پشت و پناهت |
شعر شماره 29 |
پدرم تاج سرم ، چشم به راهت بودم | همه دم عاشق لبخند نگاهت بودم |
ای فلک از چه زدی آتش غم بر جگرم | کاش جای پدرم من سر راهت بودم |
شعر شماره 30 |
ای پدر ، ای عارف نیکو خصال | ای که قدرت را ندانستیم ایام وصال |
خوش بخواب اینجا که این دنیای دون | چون تو گوهر کم دهد از خود برون |
شعر شماره 31 |
ای سفر کرده به معراج به یادت هستیم | ای پدر ما همگی چشم به راهت هستیم |
تو سفر کردی و آسوده شدی از دوران | همه ماتم زده هر لحظه به یادت هستم |
شعر شماره 32 |
گشته از سیلاب غم چشمان من دریا پدر | من چه گویم بی تو از فردا و فرداها ، پدر |
تکیه گاهی بودی و تنها امید و آرزو | بی تو این دنیا ندارد رنگ شادی ها ، پدر |
شعر شماره 33 |
پدر در سوگ تو دل های ما ، پیوسته می گرید | سراپا همچو شمعی بی نفس ، آهسته ، می گرید |
تویی در خاطر ناشاد ما تا آخرین لحظه | به یادت چشم ما چون ساغر بشکسته می گرید |
شعر شماره 34 |
پدر ، آرام جان ، کجایی تو؟ نمی بینم | به هر جایی نظر کردم ، نبودی یار دیرینم |
شدی فارغ ز درد و غم، کنون آرام خوابیدی | شدم تنها بدون تو ، بخواب ای جان شیرینم |
شعر شماره 35 |
صد سال خدا مرثیه خوان کرد مرا | در بوتۀ صبر ، امتحان کرد مرا |
هرگز نشکست پشتم از هیچ شکست | جز مرگ پدر که نیمه جان کرد مرا |
شعر شماره 36 |
جانم به ماتمت رود از تن به در ، ولی | داغ توام نمی رود از دل به در ، پدر |
کوه از شوم به صبر و توانایی و شکیب | داغ تو کوه را بکشافد کمر ، پدر |
شعر شماره 37 |
او پدر بود مرا ، سایۀ سر بود مرا | او نوازشگر هر شام و سحر بود ، مرا |
رفتی از پیش من ای گوهر یکدانۀ دل | حاصل رفتن تو خون جگر بود ، مرا |
شعر شماره 38 |
پدرم دست اجل زود تو را پرپر کرد | مادرم گریه کنان خاک عزا بر سر کرد |
اهل منزل همگی در غم تو محزونند | اشک چشم همگان خاک مزارت ، تر کرد |
شعر شماره 39 |
ای دیده ببار ، چون پدر نیست دگر | آن سایۀ مهربان به سر نیست ، دگر |
زان چهرۀ پر تبسمش ، صد افسوس | جز عکسی و ماتمی اثر نیست ، دگر |
شعر شماره 40 |
پدر جان عاقبت رفتی زکویم | تو را چون گل کجا یابم که بویم |
بنالم بی کس و تنها و خسته | کز این پس دیدنت شد آرزویم |
شعر شماره 41 |
رفتی و آتش غم ریخت پدر ، بر جانم | غرق خون بود ، گرانمایه دلت ، می دانم |
تو به دیدار خدا ، ترک عزیزان کردی | اشک غم ریخت زهجران تو بر دامانم |
گرچه سوزد دلم از هجر تو و درد فراق | چارۀ درد که داند که کند درمانم |
شعر شماره 42 |
دلی داشتی خسته از یاد باغ | نگو دل ، بگو لاله آباد داغ |
پس از دیدن داغ تو ای پدر | نمی سوزم از هیچ داغی دگر |
حدیث تو ای مهربان خواندنی است | به دل داغ تو تا ابد ماندنی است |
شعر شماره 43 |
رفتی ای جان پدر اما مقامت ماندنی است | لب فرو بستی ولی شور کلامت ماندنی است |
ز آدمی باقی نماند در جهان جز نام نیک | در میان ما همیشه زنده نامت ماندنی است |
شعر شماره 44 |
گفتم که پدر رفتی و تدبیر نه این بود | گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود |
گفتم که نو وقت سفرت بود چنین زود | گفتا که بگو مصلحت دوست چنین بود |
شعر شماره 45 |
همیشه مونس و یارم پدر بود | به وقت رنج غمخوارم پدر بود |
طریق زندگی آموخت بر من | به هر سختی مدد کارم پدر بود |
شعر شماره 46 |
پدر شعله ای از مهر خدا بود که رفت | نه به یاد من و تو فکر خدا بود که رفت |
همه جا ورد زبانش سخن و آیه حق | دم آخر به لبش ذکر خدا بود که رفت |
شعر شماره 47 |
غمت را با کدامین واژه گویم | که پشت واژه خم شد از غم تو |
چنان در مهرو نیکی قصه راندی | که نیکی شد حدیث کهنه تو |
شعر شماره 48 |
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز | مرده آن است که نامش به نکویی نبرند |
شعر شماره 49 |
دوست دارم از غمت با این دل سوزان بمیرم | در غمت شیون کنان با دیده گریان بمیرم |
دوست دارم بوسه بر قبرت زنم با اشک چشم | در کنار تربتت با این دل نالان بمیرم |
شعر شماره 50 |
بنال ای دل که من بابا ندارم | بسر آن سایه طوبی ندارم |
بنال ای دل شدم تنهای تنها | انیس و مونس شبها ندارم |
بنال ای دل که شادی از دلم رفت | چو غنچه خنده بر لب ها ندارم |
شعر شماره 51 |
پدرم رفت و دگر نیست کنارم جسمش | روحش اما که مرا نیست جدا یک لحظه |
پدرم رفت و نگاهش دگرم نیست به راه | ولی از یاد نرفته است نگاهش هرگز |
شعر شماره 52 |
در کنارم روز و شب بی تاب بود | غافل از او چشم من در خواب بود |
تا شدم بیدار و مشتاق پدر | او به خواب و چهرش در قاب بود |
شعر شماره 53 |
پدر جان یاد آن شب ها که ما را شمع جان بودی | میان نا امیدی ها چراغ جاودان بودی |
برایت زندگی کردن اگر چه رنج و سختی بود | بنازم همت با با صبور و مهربان بودی |
شعر شماره 54 |
پدرم نیست ولی ، خاطره هایش باقیست | یاد آن قلب پر از مهر و وفایش باقیست |
مرگ پایان کسی نیست که عاشق باشد | پدرم رفت ولی عشق و دعایش باقیست |
شعر شماره 55 |
قصه مرگ تو را ناگه شنیدن زود بود | در عزایت جامه را از تن دریدن زود بود |
آخر ای یار همه ای مظهر مهرو وفا | در سرای جاودان منزل گزیدن زود بود |
شعر شماره 56 |
دلتنگ تر از هر شب و هر روزشدم من | بی مهر پدر ، شمع پر از سوز شدم من |
تقدیر مرا بی سر و سامان و سپر کرد | محروم ز دیدار گل روی پدر کرد |
شعر شماره 57 |
پدرم در همه خاطره هایم پیداست | پدرم یک غزل خسته ولی پر معناست |
شعر شماره 58 |
ای سفر کرده به معراج به یادت هستیم | ای پدر ما همگی چشم به راهت هستیم |
تو سفر کردی و آسوده شدی از دوران | همه ماتم زده هر لحظه به یادت هستیم |
شعر شماره 59 |
مرد میدان وفا ، عزت دنیا پدر است | معنی معرفت و همت والا پدر است |
خانه با مرگ پدر می شود از نور تهی | روشنی بخش به تاریکی شب ها پدر است |
شعر شماره 60 |
افسوس که آن همدم دیرینه ما رفت | آن مظهر پاکیزگی و مهر و وفا رفت |
او رفت از این جمع و دل جمع شکسته | ای داد فلک ، مونس جان و دل ما رفت |
شعر شماره 61 |
غم یاران همه سخت است عزیزان اما | ماتمی سخت تر از داغ پدر نیست که نیست |
شعر شماره 62 |